آبتنی باید کرد


یه دل خسته ویک عشق محال

در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد

خسته شدم

از دنیا

دین

دعا

عشق

جایم دگر دنیا نیست

دیگر یارای آه نیست

خسته ام از ای کاش

بیهوده افتاد تلاش

در وهم آلودگی غصه زیستن

قصه ام شد نیستن

با صداقت نبردم رهی به دنیای وصال

نشد استجابت آرزوهای محال

دگر خسته ام

بریده ام

از دنیا و قیل و قالش

از دل و امید محالش

سکوت پیشه کرد باید

بس دگر دل بسته بودن

به اما و اگر یا شاید

رها میکنم این پیکر بیجان

میروم تن بسپارم پنهان

آبتنی باید کرد

در حوضچه بی رنگ زمان




نوشته شده در چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,ساعت 16:8 توسط h.h| |


Power By: LoxBlog.Com